دخترم همدم کوچکم
دختر قشنگم .همدم تک تک لحظه هام. شیرینی زندگیم. خورشید کوچوی مامانی با تمام وجودم دوستت دارم. از وقتی که برای اولین بار وجودت رو تو وجودم حس کردم تا امروز که تو چشمام نگاه میکنی و می خندی تمام لحظه هام رو پر از شادی کردی. پر از احساس زیبای مادر بودن. وقتی می خوای بغلت کنم میای کنار منو پاهامو می گیری و هی می گی: اهه اهه... بعد مامانی بغلت میکنه و تو محکم منو به خودت فشار می دی. دنیای مامان نمی دونی چقدر بخاطر داشتنت خدا رو شکر میکنم. گاهی وقتا عصر ها خانوم کوچولو رو توی کالسکه می زارم و با هم می ریم پیاده روی توی محوطه بیمارستان. توی راه با هم حرف می زنیم البته بیشتر به زبون خوشکل شما گاهی هم دختر خوشگلم اواز می خونه. راستی یه کار جالب که می کنی اینه وقتی توی کالسکه ای یه صدایی رو مثل e..... از خودت در میاری تا وقتی از روی دست انداز ها رد میشیم صدات بلرزه و بعد می خندی. الهی فدای کارای شیرینت بشم دخملکم....
اینجا هم 15 فروردین 93 هستش که طبق معمول محوطه خلوت بود و باز منو دخترم رفتیم بیرون و کنار شقایق ها کلی عکس گرفتیم